ببین اشک یه چیز شخصی هست . آره شخصی مث اونجات
دقیقا مث اونجا که نباید به هیچکی نشونش بدی . نذار اشکات ببینن
نذار کسی به اشکات دست بزنه. میفهمی؟ فکر نکنم
فقط بدون به هیچکی اشکاتو نشون نده آدمها بعد دیدن اشکت عوض میشن. خصوصا اگر خودشون عاملش باشن.
ببین اشک یه چیز شخصی هست . آره شخصی مث اونجات
دقیقا مث اونجا که نباید به هیچکی نشونش بدی . نذار اشکات ببینن
نذار کسی به اشکات دست بزنه. میفهمی؟ فکر نکنم
فقط بدون به هیچکی اشکاتو نشون نده آدمها بعد دیدن اشکت عوض میشن. خصوصا اگر خودشون عاملش باشن.
واقعیت من آدم اندوهگین و ناراحتی نیستم خیلی سال قبل شاید ده دوازده سال قبلتر همیشه اگر جمعی دعوت بودم کانون خنده و نقطه شادی اون جمع بودم. همیشه منتظر حرف خوشحال کنندهای از جانب من بودن.
اما تو ده سال گذشته من عزیزان و دوستان بسیار نزدیکم رو از دست دادم . دوستانی که هرکدوم ویژگی خاص خودشون داشتند. دوستی بود بسیار زیبا و ورزشکار. دوستی بود بسیار درس خوان . عزیزی بود بسیار خوش صورت و مودب.دوستی بود بسیار ثروتمند. شاید اگر به شمارش این عزیزان باشه بیش از انگشتان دو دست من عزیز از دست دادم.
با رفتن هر یک از اینها در من اتاق تاریکی شکل گرفت از خوبیها و ویژگیهای اونها من پر از جای خالی عزیزانم هستم شاید اگر جوان و نوجوان و میانسال نبودند کمیاز درد نبودنشان کم میشد اما همه در روزهای اوج خودشون رفتند.
راهروی ذهن من پر از اتاقهای تاریک و سرد این عزیزان هست که بوی آنها میده .شاید به همین دلیل هست که بیشتر اوقات به دیده تلخ واقعیتها نگاه میکنم.
امیدوارم همیشه عزیزانتان رو تا دوران کهنسالی ببینید...
به خواب ظلمت آلودیم شبهای زلالی را
دریغا ما ندانستیم قدر آن لیالی را
به جای شمعدانیهای سرشار از شکوفایی
کنار یکدگر چیدیم گلدانهای خالی را
مزار از دشت میسازند و تابوت از صنوبرها
خدایا کی به پایان میبریم این مرگسالی را
کسی با نغمهی اللهاکبر برنمیخیزد
مؤذن بیسبب آشفت خواب این اهالی را
جهان پیوسته تا کی بر مدار ظلم میگردد
مگر در هم بریزد رادمردی این توالی را
همیشه گفتم این گفتینو کاربرد اصلیش برای مخ زدن هست و کشیدن کار به جاهای باریک.
الانم که دارمش رو حرفم هستم. فقط گاهی میشه برخی مشکلات اونجا شنید وگرنه ...
۹۹% نوشتههای بلاگفا میتونست با یک بغل نوشته نشه.
اینا که تو بروز شدهها هستن نوشته نیستن بغلهای خالی هستن.
نوشته هرچه طولانی تر دستها بیشتر بااااازه برای آغوش
مثل نوشته ثبت شده در وبلاگی که آخرین بار ۱۳۸۷/۰۱/۱۳ گفته دوستت دارم شب میام واست مینویسم و هرگز آپدیت نشده...
مثل انتظار برای ثبت نظر تو اون وبلاگ بعد این همه سال...
همینقدر انتظارهای نشدنی...
هر وقت تونستی
انتظارش رو به حضور یکی دیگه
قهرش رو به دلبری یکی دیگه
غنچه بودنش رو به شکوفا بودن یکی دیگه
ناراحتیش رو به سرخوشی یکی دیگه
کاستیهاش رو به کامل بودن یکی دیگه
ترجیح بدی . میتونی پیش خودت بگی دوسش داری
اما اگر به محض دیدن هر کدوم از موارد بالا رفتی سراغ یکی دیگه بدون...
همه چی با اصرار خراب میشه
اصرار به محبت.اصرار به حرف زدن.اصرار به دیدن .اصرار به شنیدن.اصرار به خنده.اصرار به گریه.اصراربه بغل اصرار به تو
اصرار به تو اصرار به تو اصرار به تو
اصرار به موندن اصرار به موندن موندن موندن موندن موندن
بمون بمون بمون بمون...
تنهایی دوتا کار باهات میکنه
یا ضعیف ترت میکنه یا قوی ترت میکنه
اگر ضعیف ترت کنه که وا میری . عقب میمونی.جامیزنی.میترسی.ریسک نمیکنی.ثابتی.تردید داری.عوض نمیشی.میپوسی.میسوزی.میسازی.
اما
اگر قوی ترت کنه. عزت نفس پیدامیکنی.خودتوپیدامیکنی.پیشرفت میکنی. دنبال حرکتی.از پیله ات میای بیرون.ماجراجویی میکنی.ریسک میکنی.میبری. میبازی.تجربه کسب میکنی. انتخابات بهتر میشن.
ببین دست خودته که تنهایی چیکارت کنه...
زندگی کردن یعنی وقتی که دلیلی برای بلاگفا اومدن پیدا نکنی.
همگی ول معطلیم فقط قایم شدیم پشت سبک نوشتههایمان.
نوشتن جای هیچکیو پر نمیکنه.
تعداد صفحات : 0